🔸اعتدال و درجات ایمان در کلام مولانا و إمامنا حضرت صادق علیه السلام
🔹امام صادق فرمودند:مردى (از اهل ایمان) همسایهئى نصرانى داشت، او را باسلام دعوت کرد و در نظرش جلوه داد تا بپذیرفت. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد، گفت: کیست؟ گفت:
من فلانى هستم، گفت: چکار دارى؟ گفت: وضو بگیر و جامههایت را بپوش و همراه ما بنماز بیا، او وضو گرفت و جامههایش را پوشید و همراه او شد، هر چه خدا خواست نماز خواندند (نماز بسیاری خواندند) و سپس نماز صبح گزاردند و بودند تا صبح روشن شد، نصرانى دیروز (ومسلمان امروز) برخاست بخانهاش برود، آن مرد گفت: کجا میروى؟ روز کوتاه است، و چیزى تا ظهر باقى نمانده، همراه او نشست تا نماز ظهر را هم گزارد، باز آن مرد گفت: بین ظهر و عصر مدت کوتاهى است و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند سپس برخاست تا بمنزلش رود، آن مرد گفت: اکنون آخر روز است و از اولش کوتاهتر است، او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد، باز خواست بمنزلش رود، باو گفت یک نماز بیش باقى نمانده. ماند تا نماز عشا را هم خواند، آنگاه از هم جدا شدند.
چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد، گفت: کیست؟ گفت: من فلانى هستم، گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بگیر و جامههایت را بپوش و بیا با ما نمازگزار، تازه مسلمان گفت: براى این دین شخصى بیکارتر از مرا پیدا کن، که من مستمند و عیال وارم.
سپس امام صادق علیه السّلام فرمود: او را در دینى وارد کرد که از آن بیرونش آورد (زیرا ریاضتکشى و فشار یک روز عبادت سبب شد که بدین نصرانیت خود برگردد) یا آنکه فرمود: او را در چنین (سختى و فشار گذاشت و از چنان (دین محکم و مستقیم) خارج کرد.
📚أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج3، ص: 73